امروز مرداد از نیمه  گذشت! آه ، هوا چه قدر گرم است . امروز روزی است که خورشید بودن خود را به رخ زمین می کشد؛ و شاید به رخ من که هم چنان بین بودن و نبودن خود غلت می خورم ... و البته بین 16 مرداد 85 و ۱۶/۵/ ۸۴و 86. 16 مرداد روزی است دوباره برای دوباره بودن و نبودن من.
ـ نمی خواهم از بازگشت سخن بگویم  زیرا نه رفتی در کار بود نه بازگشتی...

***

ا.بامداد

 

گر بدین سان زیست باید پست

من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم

بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست

***

ص283-284 طاعون

«آنگاه پی بردم که، دست کم، من در سراسر این سال های دراز، طاعون زده بوده ام و با وجود این با همه ی صمیمیتم گمان کرده ام که برضد طاعون می جنگم. دانستم که به طور غیر مستقیم مرگ هزاران انسان را تایید کرده ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ ها را به دنبال دارند، حتی سبب این مرگ ها شده ام. دیگران از این وصع ناراحت به نظر نمی آمدند و یا لا اقل هرگز به اختیار خود درباره ی آن حرف نمی زدند. من گلویم فشرده می شد. من با آنها بودم و با این همه تنها بودم. وقتی که نگرانی هایم را تشریح می کردم آن ها به من می گفتند که باید به آن چه در خطر است اندیشید و اغلب دلایل مؤثری ارایه می دادند تا آن چه را که نمی توانستم ببلعم به خورد من بدهند. اما من جواب میدادم که طاعون زدگان بزرگ ،آن ها که ردای سرخ می پوشند . . . آن ها هم در این مورد دلایل عالی دارند و اگر من دلایل جبری و ضروریاتی را که طاعون زدگان کوچک با استدعا و التماس مطرح می کنند بپذیرم نمی توانم دلایل طاعونیان بزرگ را رد کنم.  به من جواب می دادند که بهترین راه حق دادن به سرخ ردایان بزرگ این است که اجازه ی محکوم ساختن را منحصرا در اختیار آن ها بگذاریم . اما من با خود می گفتم اگر انسان یک بار تسلیم شود دیگر دلیلی ندارد که متوقف شود. تاریخ دلیل کافی به دست من داده است، این روزگار مال کسی است که بیشتر بکشد. همه ی آنها دستخوش حرص آدم کشی هستند و نمی توانند طور دیگری رفتار کنند

 

 

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 16 مرداد 1385 ساعت 06:30 ب.ظ

سلام شهاب .. روزگار با نامردان بهتر تا میکند

ما که آدم بودیم .. توی زندگی نصیبی نداشتیم

پس نامرد باش تا نامردان تو را نکشند

چو مردی را به نانی می فروشند

چه نامردم اگر که مرد باشم

http://poetriman.blogsky.com

سروناز سه‌شنبه 17 مرداد 1385 ساعت 01:15 ب.ظ http://http://www.ghayeghran.blogfa.com/

سلام....
ممنون که به من سر زدید.....

محمد چهارشنبه 18 مرداد 1385 ساعت 08:30 ب.ظ http://www.saatco.com

سلام
راستی پیشنهاد می کنم کتاب های خسی در میقات از آل احمد و حج از دکتر شریعتی رو بخون. کتاب های خوبی هستند. می ارزه یه نگاهی بیاندازی.
وقت کردی به وب شرکت هم یه سری بزن.
پیروز باشی.

چشم یه سری هم به سایت شرکت شما می زنم! اثرات خودت هم توش هست؟
خسی در میقات رو پارسال خوندم و تاییدش می کنم وحج رو سعی می کنم بخونم هر چند که فعلا اصلا حوصله ی کتاب های شریعتی رو ندارم!

مهران پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 05:40 ب.ظ http://gahshomar.muhanblog.com

سلام به وبلگ من هم سر بزن!

صبا جمعه 20 مرداد 1385 ساعت 12:33 ب.ظ http://kouli.blogsky.com

و من این روزها آنچنان سردم است که خورشید این نیمه هم علاجیم نیست....

هیلدا یکشنبه 22 مرداد 1385 ساعت 09:15 ب.ظ http://www.hilda.co.sr

سلام شهاب....

همیشه تا اونجایی که یادم هیت هیچ حرفی واسه نوشته هات نداشتم....چراشو نمی دونستم...!..الام فکر می کنم چه جوری میه رو این نوشته ها کامنت داد...!..الانم همون جوری هستم...فکر می کنم هدف فکریمون یکیه..!.منتها راه هایی که داریم می رم کاملن با هم تفاوت داره...!..تو اونوری من اینور...!...مننتها به یه جا می رسیم...نمی دونم شایدم اشتباه فکر می کنم..!................نمی دونستم فروغم می خونی..!..الان فهمیدم..!

طبیعیه که چیزی نداشته باشی بگی...! من این رو خوب درک می کنم!
من نه شباهت هدف فکریمون رو می فهمم نه تفاوتش رو! ولی قطعا بی شباهت نیست! تو جدیدن عجیب می نویسی( شیرین می زنی!) نوشته هات مث گذشته نیست! البته وقطعا بهتر شده! ولی به تازگی هدفم رو بیش تر به تو شبیه می بینم! ولی نمی تونم درکش کنم!!!
راستی از کجا فهمیدی من فروغ می خونم؟ من از همه جوره ش می خونم! ولی تو فروغ رو از کجا فهمیدی؟ فکر نکنم از اشعار فروغ استفاده کرده باشم! البته من فروغ می خوندم! فروغ مال اون اوایله جز چند شعر قشنگش مث «هدیه»!
تا بعد...

پرنیان فلاحی دوشنبه 23 مرداد 1385 ساعت 07:38 ق.ظ http://2charkhe.blogfa.com

برای عضویت به آقای علی مرسلی میل بزن : ali.morsali@gmail.com

علی مرسلی دوشنبه 23 مرداد 1385 ساعت 08:28 ب.ظ

دوست عزیز فونت تو را متاسفانه نمی توانم بخوانم.به فینگلیش بنویس!

تینا پنج‌شنبه 26 مرداد 1385 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.callme.blogfa.com

سلام
مطالبتون جالبه ولی اگه می شه رنگ فونتتون رو تغییر بدید!

عذر می خوام ولی نمیشه!

یاشار جمعه 27 مرداد 1385 ساعت 12:49 ق.ظ http://northboy.blogsky.com

کم کم داشت حالم از تنهایی به هم می خورد.
کم کم باورم شده بود که تو دیگر نم آیی. اما خدا مرا بیشتر از اینها دوست داشت.
شهاب جان همیشه نوشته هایت را دوست داشتم.
افتخار می دهی که با هم در یک وبلاگ بنویسیم؟

یا حق

اگه تو مایل باشی این بهترین پیشنهاد هست برای من که هیچ وقت انتظارش رو نداشتم!

امیرحسین شنبه 28 مرداد 1385 ساعت 12:53 ق.ظ http://bigblackrat.blogsky.com

سلام
من هم معنیش رو نمی فهمم ولی هر چی هست میگن از روی لطفه میخواد بزرگت کنه
راستی این متن آخرت یعنی چی ؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 مهر 1385 ساعت 12:51 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد