شهاب ها رو ؛ دونه دونه

میون ستاره ها تقسیم کردم ...

اما...

انگار دوباره خودم جا موندم...

 

* من به این نوشته ی خودم از یک دید ساده نگاه نمی کنم! شما هم از لحاظ فکری بهش نگاه کنین!

راستی به پرسش پایین هم جواب بدین!

نظرات 21 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 3 اسفند 1384 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.kendina.com

نمی دوونم چی بگم راستش فقط اونجا که گفتی جا موندم یاد یه خاطره افتادم . البته برای شما جالب نیست اما برای خودم چرا!
به اوون پرسشت هم جواب دادم !‌چرا اینقدر اذیتم می کنی؟
خدافظ
اگه اپ کردی دوباره خبرم کن!

من اذیتت می کنم مهندس؟!
منظورت رو از اذیت نفهمیدم! راستی خیلی ممنونم که همیشه به عنوان نفر اول به نوشته هام نظر می دی! من معتقدم همه ی آدما در مورد خیلی چیزا نظرهایی دارن که حق دارن نظر و عقیده شون رو بیان کنن پس اگه گاهی از نظرت ایراد می گیریم مقصودی ندارم و تو باز این حق رو داری که به نظر من انتقاد کنی و من این حق رو ندارم که به تو بگم نظر نده! من باید از نظر تو استفاده کنم! پس مرسی که همیشه میای نوشته هام رو می خونی و عقیده ت رو می گی!
راسنی از کجا جا موندی؟! شنبه می بینمت!

ست چهارشنبه 3 اسفند 1384 ساعت 11:04 ب.ظ http://blackmagic.blogsky.com

اندیشه ات را راجع به این موضوع حس کردم،اما نمی توانم آن را با کلمات بیان کنم.
در پاسخ به سوالت پیش از این مطلبی در وبلاگ نگاشته ام.

آنجا که می گویم: ترس و میل به جاودانگی

پاسخت در همین دو کلمه نهفته است...

موافقم !

هیس ! پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 02:11 ق.ظ http://loknate-sokut.blogfa.com

وبلاگ قشنگی دارین
به سکوت کده ما هم سر بزنید تا آغاز یک دوستی باشد

صبا پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 09:50 ق.ظ http://kouli.blogsky.com

....شهاب...
شهاب یک اتفاق زود گذره......

شهاب زود گذر لحظه های بلهوسی ست ... lol
من موافقم که : من یه اتفاق زود گذرم چون چیزی فراتر از یک انسان نیستم و نمی تونم هم باشم! چون محدود و نادونم! اما به نظرم این اتفاق زود گذر برای خودش یه عالمی داره که نمیشه دست کمش گرفت!
مرسی از این که بهم سر زدی!

هیلدا پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 03:13 ب.ظ http://www.hildabihamtast.blogsky.com

سلام.......مرسی از جوابی که به کامنت قبلیم دادی.............ولی شهاب جونم این یکی پستت...............معمولا آدما افکارشونو می نویسن اگه شهابارو میون ستاره ها تقسیم کردی و خودت هیچ...................من فکر می کنم تنها دلیلش مهربونیته شایدم همیشه به فکر بقیه بودنت ولی شهاب خودتو همیشه اول ببین نمی خوام بگم خودخواه باش ولی......

نه... نه... باور کن این جوری نبود! ...........( چون تو ... گذاشتی منم میذارم!)
با این که علاقه ای به بیان منظور خودم ندارم( چون اگه می خواستم صریح بگم پس شعر و داستان چی؟!) ولی این دفعه لازمه: منظورم این بود که دچار غفلت شدم! شاید کلی کار خوب انجام دادم اما خود فراموشی داشتم و این خوبی ها برایم بی نتیجه بود چون اصل کار فراموش شده بود!
همین!
کمال تشکر رو دارم که همیشه بهم سر می زنی!

مریم پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 10:24 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

خود را رها کرده ایم
و شاید هم رها شده ایم بی آنکه بدانیم
نمیدانم .
من سالهاست که به دنبال خویشتن کوچه

مریم پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 10:36 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

خود را رها کرده ایم
و شاید هم رها شده ایم بی آنکه بدانیم
نمیدانم
من سالهاست که به دنبال خویشتن کوچه پس کوچه های دنیا را گشته ام

من همچنان گم شده ام

من نشانی های خود را میدهم
یک نفر باید مرا پیدا کند


موفق باشید . به مهم سری بزن

حوال شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 05:41 ب.ظ http://www.haval.blogsky.com

سلام
شاید اون شهاب خود تو بودی. نبودی؟

شاید...!

پیام شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 05:56 ب.ظ http://hasood.blogsky.com/

سلام شهاب خان خیلی قشنگ بود امیدوارم بهتر بشه
من اپ کردم س بزنید بای

محمد یکشنبه 7 اسفند 1384 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.kendina.com

تو رو خدا به این مخاطبانت بگو بیان وب من رو یه سری بزنن
به خدا گریم دراوومد وقتی می بینیم که تعداد بازدیدکنندگان همونی هست که دو ماه پیش بود! و هیچ فرقی نکرده!
ممنون که هیچ وقت در وب من نظر نمی نویسی! چون این کار تو باعث دلگرمی من میشه!
مطمئن نیستم که فردا بتونم ببینمت!

مخاطبان من دفتر من رو که میبینن دیگه دلشون نمی خواد هیچ جا برن! D:

هیس ! دوشنبه 8 اسفند 1384 ساعت 08:23 ب.ظ http://loknate-sokut.blogfa.com

خسته نباشین مرسی از لطف حضورتون .
شما خوب من رو فهمیدین

نرگس سه‌شنبه 9 اسفند 1384 ساعت 06:18 ب.ظ http://nargesb.blogsky.com

سلام
من اون متن رو برای کسایی نوشتم که از این جور چیزا خوششون میاد.هر دل یه نگاری می پسنده.شما مجبور نیستی از اون قسمت خوشت بیاد و تنها بازدید کننده ی وبلاگ هم نیستی.راستی منظورت از این نوشته این بود که خودتو فراموش کردی؟
معذرت میخوام اگه تند صحبت کردم.ممنونم که سر زدی.
موفق باشی...

منظور نوشته م رو بر خلاف خواست خودم یه بار توضیح دادم! حالا بی خیال...
اما من منظورم اینه که این جور نوشته ها مبنای عشقی و عقلی ندارن و به قولی عوام پسندن ! البته این نظر منه و گفتم که ما آزادیم و حرف من شاید در فکر همه حق نباشه!
اما یه چیزی جمله ی آخرت اصلا جالب نبود! هر کسی میاد نظری میده و هر کسی نظری داره تو حق نداری نظر من رو به خاطر این که تک هست بی مورد و بی ارزش بخونی!

پیام پنج‌شنبه 11 اسفند 1384 ساعت 12:53 ب.ظ http://hasood.blogsky.com/

سلام شهاب خان خیلی به جا بود سوالتون خیلی راستی من اپ کردم سر بزنید خوشحال میشم یا علی خداحافظ

محمد پنج‌شنبه 11 اسفند 1384 ساعت 02:19 ب.ظ http://www.kendina.com

راستی صور جدید یعنی چی؟ مثلا چه جوری ؟

محمد پنج‌شنبه 11 اسفند 1384 ساعت 02:30 ب.ظ

دوباره یادم رفت
لطفا لینک من رو به آدرس www.kendina.com
تغییر بده
ممنون

نیایش یکشنبه 14 اسفند 1384 ساعت 12:55 ق.ظ http://nyayesheto.blogaf.com

سلام شهاب جان
شعر زیبایی بود
موفق باشی

مرد شعر یکشنبه 14 اسفند 1384 ساعت 09:11 ق.ظ http://manteghi.blogsky.com


سلام شهاب من مرد شعرم ، راستی میدونی این حرف تو منو یاد فرماندار نهاوند در زمان حمله سعدابی وقاص میندازه که فرماندار برای سربازانش امان نامه خواست و سعد هم به او داد و وقتی سعد وارد شد همه را امان داد غیر از فرماندار که تقاضای امان نامه داده بود و او رو کشت میدونی چرا ... چون فرماندار در امان نامه فقط برای سربازان و مردم شهر امان خواسته بود و خودش رو فراموش کرده بود

سایه یکشنبه 14 اسفند 1384 ساعت 03:58 ب.ظ http://sayehetanha.blogsky.com

سلام شهاب جان

دیگه به ما سر نمی‌زنی؟
آدما خودشون رو گول میزنن، چون نمی‌خوان حقیقت و واقعیتها رو قبول کنن. اگر کسی رفت، رفت ... دیگه بازگشتی در کار نیست و اگر برگرده یعنی از یکی دیگه رودست خورده که برگشته و حتماً یکروز دوباره میره! نمی‌دونم ... نمی‌خوام خیلی منفی به قضیه نگاه کنم، ولی واقعیته دیگه!

از تمثیلت هم خیلی خوشم اومد. تطبیق خودت با آسمون و ستاره‌ها خیلی جالب و بی‌نظیر بود....

همیشه شاد باشی

[ بدون نام ] یکشنبه 14 اسفند 1384 ساعت 09:04 ب.ظ http://asireshab.blogspot.com

جواب به سوال زیر از نگاه من.....ادما خودشون رو فریب می دهند ۱ـچون می ترسند به واقعیت نگاه کنند۲ـچون در دنیا سخت ترین کارها اندیشیدن است واین افراد از تحلیل افکارشون فراری هستند۳ـ این طوری به روش ساختگی خودشون راحتر کنار میان و زندگی می کنند

رعنا یکشنبه 14 اسفند 1384 ساعت 09:05 ب.ظ http://asireshab.blogspot.com

جواب به سوال زیر از نگاه من.....ادما خودشون رو فریب می دهند ۱ـچون می ترسند به واقعیت نگاه کنند۲ـچون در دنیا سخت ترین کارها اندیشیدن است واین افراد از تحلیل افکارشون فراری هستند۳ـ این طوری به روش ساختگی خودشون راحتر کنار میان و زندگی می کنند

کسیکه هویتش گمشده. دوشنبه 15 اسفند 1384 ساعت 09:29 ق.ظ http://hoviyat-i-gomshodeh.persianblog.com

اگر برای تو گفته بودم،
گفته بودی که نگو
اگر برای تو خوانده بودم
گفته بودی که نخوان
اگر برای تو سروده بودم
گفته بودی که نسرای
و اگر برای تو مانده بودم
گفته بودی که نمان.
اما اگر برای تو رفته بودم
نگفته بودی که نرو.....
سلام ... بازم برگشتم... و این بار واسه خاطر تو آپ کردم... دوست داشتی سری بزن راستی ۲ بار آپ کردم .. به امید دیدار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد