رنگین کمانش را دیدم
کوله ات را
زمین بگذار و با من بیا
زمان پرواز است!
ا.بامداد
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص بر خاستیم
ما نعره زنان از سر جان گذشتیم. . .
کس را پروای ما نبود.
در دوردست مردی را به دار آویختند:
کس به تماشای سر بر نداشت.
ما نوشتیم و گریستسم
ما با فریادی
از قالب خود بر آمدیم
م. آزاد
تو عاشقانهترین نام
و جاودانهترین یادی
تو از تبار بهاری تو باز میگردی
تو آن یگانهترین رازی، ای یگانهترین!
تو جاودانهترینی
برای آن که نمیداند
برای آن که نمیخواهد
برای آن که نمیداند و نمیخواهد
تو بینشانهترین باش
ای یگانهترین